سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:)

هنوز باهمه دردم امید درمان هست..
صفحه خانگی پارسی یار درباره

انسانیت

 

میخواهم همین امشب شده تا صبح هم بیدار بمانم مثل نویسنده های فیلم ها قهوه بگذارم کنار دستم و با خودنویسم سرم را بخارانم و نمایشنامه جشن فارغ التحصیلی را تایپ کنم

غلط گیری کنم و تمامش کنم

دلم نمیخواهد بغض کنم یا حتی دلم بگیرد از آدم ها

اصلا داشتم فکر میکردم چه خوب زندگی ریتمیک و با برنامه و شاد وشیکی داشته باشم

شب ها نهایتا ساعت دوازده شیر بخورم چشم بند بگذارم و بخوابم صبح ساعت هشت صبحانه مفصل با آب پرتقال و کیک های رنگی و املت های عجیب غریب بخورم بعد طبق برنامه قبلی به گل هایم آب بدهم بعد تلفنم زنگ بخورد که بیا برویم شهرکتاب بعد از آنجا ظهر برویم کافهیا مهمانی ظهر جایی دعوت باشیم و

نه

دیگر دلم نمیخواهد تصورش کنم

خیلی قشنگ است رویاپردازانه است

اصلا دوست ندارم این قدر ایده آل باشد

به گروه خونی ام نمیخورد نمیشود که کارهای یهویی لحظه به لحظه پیش نیاید نمی شود که بی خیال بود و فقط خیال های خوش را محقق ساخت

نمیشود صبح زود موبایل بابا زنگ نخورد و من دلم هری نریزد که وای چه شده

نمی شود همش دست زیرچانه بگذارم که خب حوصله ی فلان مهمانی را ندارم

نمی شود که فکر نکنم حالا ناهار چی درست کنیم

فکر نکنم الان اگر کسی آمد چطور استقبال کنم

نمیشود زندگی بی دادوقال باشد

ای اطراف خسته ام کرده اند

دلم هم ایده آل میخواهد هم نمیخواهد

نه

نمیخواهد

وقتی به خانمی فکر میکنم که نمیداند چطور  عکس فیش قبض آب خانه شان را تلگرام کند که شخصی دیگر برایش پرداخت کند تنم میلرزد از این که ایده آل هایم چقدر راحت طلبانه است و شرمم می آید که دارم راست راست راه میروم

چند وقتی است  با نوع  انسانیتم مشکل دارم!

انسانیت راحت طلبانه

انسانیت مصرف گرا

انسانیت درست را بخوان این فضولیاش به تو نیومده

انسانیت  هر غلطی دلت میخواهد بکن بعد یک مبلغی بده خیریه

اصلا نمی فهممش این واژه در این مقطع زمان برایم گنگ است

یاسمن دارد میرود کربلا نمیدانم چطور است که من خوشحالم برایش

همین...