سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:)

هنوز باهمه دردم امید درمان هست..
صفحه خانگی پارسی یار درباره

20

 دلم آشوب است و این آزاردهنده است برایم

از دیروز تا به حال باید هزار بار خداراشکر میکردم و من حقش را به جا نیاورم

دلم لک زده یک نفر بنشیند پای حرفهایم

فکرکردم خدا ماه رمضانی خیلی سرش مشغول است

چه بهانه ی احمقانه ای می اورم برای خودم

هیچ جایی برای توجیه نمی ماند

من دلم میخواست که هیچ وقت بر زبان نیاورم این روزها را...

خداجان میدانی اوج تنهایی کجا بود؟هفته پیش وقتی که فقط نیلوفر کنارم بود و من هرلحظه میتوانستم بنشیینم زمین و مثل باران اشک بریزم و ملامت کنم اطرافیان را که تازگی فقط نظاره کردن را بلد شده اند

خدایا من هرسال به خودم قول میدهم مثل همه ی مهمان هایت روزی یک جز قران را سروقت بخوانم ولی نمیدانم این چه طلسمی است از بی ارادگی من که همیشه عقبم

کاش میشد که این طلسم را بشکنی

چندروز پیش یک آیه خواندم اول از عقاب تو گفته بود بعد از غفور بودنت دلم آرام گرفت آنقدر این دو کنار هم جایشان خوب بود که ترس عقاب یک جور شیرین می شد یک جور که خواستم فقط بنده ی تو باشم .و لاغیر

خدایا دلهره امانم نمیدهد ....نفسم بالا نمی اید انگار

من دلم سمیع بودنت را میخواهد

فرشته ای بفرست تا پهلویش گریه کنم

....

رویم نمی شود ..